بسم الله الرحمن الرحیم-بحثی با برادران وهابی-مثال اول- یک پزشگ فوق العاده دانشمنددر کنفرانس های زیادی راجع به مضررات مشروب کنفرانس داده باشد ولی بدانیم که ایشان مشروب صرف میکند کدام راقبول میکینم؟؟مسلما نظریه لول راولو تعداد افرادی که مشروب صرف میکنند اکثریت باشند این اجماع برخلاف علم است وارزشی ندارد-درانگلستان اساتید معروف سیاسی انگلستان که به غول معروف هستند زمانی که یک پرفسور پرتقالی نزدانان راجع انگلستان درس میخواند ودرباره استعمار کردن انگلیس دران زمان ایراد گرفته بود ایشان گفته شماخیلی چیز ها نمیدانید بیش از این ها است وشمه ای بیان کرده بود فردای انروز دولت انگلیس درباره روزپرتقال روزنامه ها – وگله کردنکه چرا دوستان مارا که به مامنفعت زیاد میرساند- زیر سئوال میبرید این یعنی که انها کارشان درست؟؟؟؟ نه این مطلب نفیض ان کار دوستان انگلستان نیست این امرصراحت دارد که استعمار میشود دوخلیفه دوم وسوم راشدین صراحت دارند که ما میخواهیم حکومت کنیم ولی جناب خلیفهدوم زمانی که فردی پیش او امد که علی علیه السلام هم نشسته بود وراچه به یکمشکلی درنماز از ایشان سئوال کرد اگرعلی علیه السلام دنبود میفرمودند نماز ات صحیح است مشکلی نیست؟ فرمودند از امیرالمومنین علی علیه السلام سئوال کن-ان فرد گفت من علی علیهالسلام قبول ندارم- شما راقبول دارمدرثانی مگرمیشود دوتا امیرالمومنین باشد؟ جناب خلیفه باخشم فرمودند علی علیهالسلام را پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم امیرالمومنین لقب دادند منرا مردملقب دادند یعنی عمروبن عاص لقب داد سپس کعب الخبار انرا ازتورات بیرون اورد حالا چرا روشن میشوذبرای انکه علی علیه السلام درتورات هست-اولادروغ گفتنددر تمام جهانچیزی اب خوردن بوددر زمان ساسانیان شایع کردند جمشید به مقام خدائی رسیده است مدتی به اسمان میرفته است وجانشین درزمین معین میکرده است وباز میگشته وبعضی از شاهان ساسانی همین موقعیت داشتندذ بیست وچهار ساعتبه اسمام میرفتند وباز میگشتند- بهجناب معاوی گفتند بسیارنقل قول میشود که علی علیه السلام علم غیب دارد ایاشن فرمودند من همدارم اثابت خواهم کرد داستان معروفی دارد—جناب رضا شاه نامه ای به یک ملاک شیرازی نوشت کهزمنی نزدیک های تهران نوشت شما این ملک را به من بدهید –ایشان به تهران وگفت تنها ثروت من همین است ونمیدهم همه گفته برو زمین بده گفت میدانم که من رامیکشند ولی نمیدهم- حال باقهوه مسوم کشتند به هرطریق کشتند بعداز مدتی شروع کردن تمام مدارکی دال بر کشتن است جمع اوری کنند باکمال وحقاهت نوشتند که به نز د رضاه شاه میرفتند ودرخواست میکردندکه این ملک قبول کنید ورضاشاه تعجب میکردکه من نیاز ندارم- میگفتند اولا شما شاه هستید وبیادباتجمل زندگانی کنید ودرثانی اخوندهارا نمی شناسید مگویندحضرت علی علیه السلام ازبیت المال فلان وبسیارقبول بفرمائید